1- مزيت رقابتي:
تحولات فناوري باعث تحول جدي در بحث “مزيت نسبي” شده و امروزه بحث “مزيت رقابتي” مورد توجه گسترده قرار گرفته است. آنچه در گذشته موجب مزيت نسبي يك فعاليت اقتصادي در يك منطقه ميشد، عبارت بود از برايند عواملي همچون: “دسترسي به منابع طبيعي”، “دسترسي به نيروي كار ارزان قيمت” و “سرماية اوليه”. اما امروزه ديگر اين عوامل اهميت خود را از دست دادهاند.
به عنوان نمونه، اعتقاد لستر تارو دراينباره چنين است: “فناوريهاي جديد و نهادهاي نو دست به دست هم دادهاند تا اين چهار منشأ مزيت رقابتي را دگرگون سازند. … منابع طبيعي از معادلة رقابت حذف ميگردند. مزيت ثروتمند به دنيا آمدن نسبت به پيش اهميت كمتري مييابد.”
تارو به تشريح علل كماهميت شدن نقش منابع طبيعي و سرمايه در مزيت رقابتي پرداخته و از جمله به انقلاب در فناوري مواد، ارتباطات راه دور، كامپيوتر و غيره اشاره ميكند. وي اضافه ميكند: “در قرني كه پيش روي ماست، مزيت نسبي را انسان ميآفريند. از آنجا كه پشتسر مزيت نسبي انسان-ساخته (man-made)، فناوري خوابيده است، تحقيقوتوسعه اهميت حياتي خواهد يافت.”
2- تجربة شرق آسيا:
تئوريهاي توسعة اقتصادي كه سالها از طرف بانك جهاني براي كشورهاي در حال توسعه تجويز ميشد، با وقوع تجربهاي جديد در شرق آسيا متحول شد. قبل از اين، آنچه در مباحث اقتصاد توسعه به آن پرداخته ميشد، “مديريت تقاضا” بود. سياستگذاران كلان اقتصادي كشور، بر اساس اين ديدگاه ميبايست همّ اصلي خود را صرف مباحث “اقتصاد كلان” و سياستهاي مالي و پولي و بازرگاني مينمودند (نمونة آن همين سياستهاي تعديل و تثبيت اقتصادي بوده است كه در كشور ما نيز سالها مطرح بوده است).
اما تجربة شرق آسيا نشان داد كه “سياست صنعتي و فناوريك” نيز به عنوان يكي از اركان سياستهاي كلان توسعه، نقش بارز و تعيينكنندهاي را در موفقيت اين كشورها داشته است. در اين راستا به عنوان نمونه ميتوان به نظرات ساپچوي (كه معمار توسعة كره خوانده شده است) اشاره كرد. وي در كتاب خود، اعتقاد خود را چنين بيان ميدارد: “توسعة فناوري قاطعترين گام در توسعة كشورهاي توسعهنيافته ميباشد.”
3- لزوم توجه بيشتر به نظريات تكاملي در اقتصاد:
مقايسة نظريات اقتصادي كلاسيك و نئوكلاسيك، با نظريات اقتصادداناني مانند شومپيتر كه مفاهيم بازار و رقابت را با مدلهاي ايستا و تعادلي مطالعه نميكردند، بلكه بر نقش خلاقيت و ابداع، انحصار ناشي از نوآوري، معرفي محصولات جديد به بازار، تحول در سازماندهي توليد و بطوركلي عواملي كه رقابت را از وضعيت ايستا و تعادلي خارج ميكنند تأكيد ميكردند. به نظر ميرسد اين نظريات نقش فناوري را بهتر از نظريات كلاسيك، تبيين مينمايند ولي متأسفانه در دانشكدههاي اقتصاد و خصوصاً سياستگذاريهاي اقتصادي كشور ما مورد توجه لازم قرار نميگيرند.